#پرتویی_از_خورشید_سامراء
#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
بخشی از ویژگی های امام حسن عسکری علیه السلام
#سروش_امامت
محمد یکى از پسران امام هادى(علیه السلام) بود (و اکنون به امامزاده سیدمحمد معروف است و مرقد شریفش در چند فرسخى شهر سامره قرار دارد(
در زمان پدرش امام هادى(علیه السلام) از دنیا رفت. شیعیان و دوستان از هر سو به خانه امام هادى(علیه السلام) آمدند و به آن حضرت تسلیت گفتند. حدود صد و پنجاه نفر ازخاندان عبدالمطلب و بنى هاشم، در منزل امام هادى(علیه السلام) گرد آمدند و به امام هادى(علیه السلام) تسلیت گفتند. در این هنگام جوانى وارد مجلس شد و در سمت راست امام هادى(علیه السلام) نشست. امام هادى(علیه السلام) به او فرمود:
یا بنى احدث لله عز و جل شکرا، فقد احدث فیک امرا.
«پسرم، خدا را شکر کن که در باره ات امرى پدید آورد.» [مقام امامت را به توسپرد]
جوان گریه کرد، خداى را سپاس گزارد، کلمه استرجاع را به زبان آورد وگفت:
«حمد و سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است; و من، از جانب شما، ازدرگاه خدا، کامل کردن نعمتش را براى ما مى خواهم، انا لله و انا الیه راجعون;«ما ازآن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم»
بعضى از حاضران که جوان رانمى شناختند: پرسیدند: «این جوان کیست؟»
گفته شد: «حسن(علیه السلام) پسر امام هادى(علیه السلام) است»
حاضران در آن روز، که حضرت حدود 20 سال داشت، او را شناختند و دریافتند که امام هادى(علیه السلام) به امامت او اشاره فرموده، وى را جانشین خود ساخته است.
جانشین پدر
وقتى محمد فرزند بزرگ امام هادى(علیه السلام) وفات یافت، با خود فکر کردم ماجراى محمد و برادرش حسن(علیه السلام)، مانند ماجراى اسماعیل و امام کاظم، فرزندان امام صادق(علیه السلام)،است. نخست تصور مى شد محمد، پسر ارشد امام هادى، بعد از پدرش امام است; ولى بعد از وفاتش معلوم شد امام بعدى حسن عسکرى(علیه السلام) است.
در مورد فرزندان امام صادق(علیه السلام) هم همین طور. نخست تصور مى شد اسماعیل امام هفتم است; ولى وقتى اسماعیل درگذشت، معلوم شدامام کاظم(علیه السلام) هفتمین امام است.
غرق در افکار خود بودم که امام هادى(علیه السلام) رو به من کرد و فرمود: «آرى، اى ابوهاشم، ابومحمد حسن عسکرى (علیه السلام) » جانشین من است. علوم مورد نیاز مردم، و ابزار امامت کتاب و سلاح پیامبر (صلی الله علیه وآله ) همراه اوست.
نگین انگشتر
موقعیتى که امام حسن عسکرى(علیه السلام) در آن قرار گرفته بود با وضعیت امامان دیگرتفاوت داشت; زیرا بعد از وفات وى غیبت امام دوازدهم پیش مى آمد و شیعیان بایدبراى تحمل آن آماده مى شدند.
امام حسن عسکرى، در چنین زمانى، نگین انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهید»متبرک کرد. گویا مى خواست به شیعیان بگوید گمان نکنید همه چیز به آخر رسیده است; گرچه امام هر عصرى ناظر بر اعمال مردم وشیعیان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نباید کارى کنید که باعث بدنامى شیعیان گردد.
بر انگشتر دیگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقالید السموات و الارض » حک گردیده بود; یعنى همان خدایى که کلید آسمانها و زمینها تحت قدرت اوست، حضور یا غیبت جانشینان پیامبر را تعیین مى کند.
نقش بر سنگ
در حضور امام حسن عسکرى(علیه السلام) بودم. مردى بلندقامت و تنومند که اهل یمن بود نزد حضرت آمد. هنگام ورود، به عنوان امامت، به امام حسن عسکرى(علیه السلام) سلام کرد. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشین.
او کنارم نشست. با خود گفتم: کاش مى فهمیدم این شخص کیست؟
امام فرمود: «فرزند همان بانوى عرب است که سنگ کوچکى دارد و پدرانم باانگشتر خود آن را مهر کرده اند، و اکنون آن سنگ را نزد من آورده است تا من نیز مهر کنم.»
سپس امام به وى فرمود: «آن سنگ کوچک را بده»
مرد یمنى سنگ کوچکى را، که یک سوى آن صاف بود، برون آورد. امام حسن(علیه السلام) آن راگرفت و انگشتر خود را بر آن زد. اثر انگشتر بر سنگ، نشست….
از مرد یمنى پرسیدم: آیا تا کنون امام حسن(علیه السلام) را دیده بودى؟
نه، به خدا سوگند! سالها مشتاق دیدارش بودم تا اینکه لحظه اى پیش جوان ناشناسى نزدم آمد و مرا به اینجا آورد.
مرد یمنى در حالى که این عبارات را بر زبان مى راند، از جاى برخاست: رحمت وبرکات خدا بر شما خاندان باد. بعضى از شما، فضایل را از بعضى دیگر به ارث مى برید. به خدا سوگند، نگهدارى و اداى حق شما همانند نگهدارى و اداى حق امیرمومنان على(علیه السلام) و امامان پس از وى (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است.
پیش از آنکه برود، پرسیدم: نامت چیست؟
گفت: من «مهجع بن صلت بن عقبه بن سمعان بن غانم بن ام غانم » (حبابه) هستم; همان زن یمنى صاحب سنگ کوچک که امیرمومنان على(علیه السلام) و نوادگانش تا حضرت رضا(علیه السلام) آن را مهر کرده اند و نقش آنها بر سنگ باقى است.
لطف به شاگرد
حضور امام حسن عسکرى(علیه السلام) رسیدم. تصمیم داشتم مقدارى نقره از حضرت بگیرم و از آن، به عنوان تبرک، انگشتربسازم. در محضرش نشستم، ولى به طور کلى هدف اصلى ام را فراموش کردم. وقتى برخاستم و خداحافظى کردم، حضرت انگشترش را به من داد و فرمود:
تو نقره مى خواستى، ما انگشتر به تو دادیم، نگین و مزد ساخت آن هم مال توباشد; گوارایت باد، اى ابوهاشم.
گفتم: مولاى من، گواهى مى دهم ولى خدا و امام من هستى، امامى که دیندارى من دراطاعت از او است.
امام فرمود: خدایت بیامرزد، ابوهاشم!
منبع: محمد میانجى، مجله کوثر، شماره 17 –پایگاه اطلاع رسانی معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی قم
بخشی از ویژگی های امام حسن عسکری علیه السلام