#آزادسازی_خرمشهر
#زنان_سنگردار_در_نبرد_خرمشهر
#قسمت_دوم
رزمنده ای می گوید: «در نبردهای خیابانی خرمشهر، دو خواهر با کیف های کمک های اولیه در خط اول جبهه زیر آتش خمپاره ها به زخمی ها کمک می رسانیدند. زمانی که جنگ شدت یافت و ما دشمن را سنگر به سنگر عقب می راندیم، در اثر انفجار خمپاره چند نفر زخمی شدند. این دو خواهر، خود را به سنگرها رسانیده و مجروحان را پانسمان کردند و در حین انتقال زخمی ها، یکی از آن دو زخمی شد؛ ولی به کار خویش ادامه داد و حتی بعد از رسیدن به بیمارستان، اجازه ی پانسمان زخم خود را نداد و گفت: «می خواهم اول مجروحان دیگر درمان شوند.» فداکاری آن بانوان، خستگی چندین ساعت متوالی جنگ را از تن و روح ما بیرون آورد (آشنایان ناآشنا، 1376، 109).»
پارسایان پایدار
قبل از هجوم سراسری دشمن با توجه به تحرکات مرزی ارتش عراق، خواهران عضو سپاه خرمشهر که بیشتر کار فرهنگی و تبلیغی می کردند، شروع به آموزش نظامی کوتاه مدت کردند؛ اما به علت گسترش جنگ، آموزش ناتمام ماند. «سکینه خورسی» در این باره گفته است: «فرصتی برای تعلیم نظامی تمام خواهران به وجود نیامد. ناچار شب ها با همان آموزش های مختصر به خط مقدم می رفتیم و دفاع می کردیم. خمپاره از چپ و راست می آمد. ایثار و فداکاری در اوضاع سخت، اوج می گرفت. به گفته ی برادر «بیگی» مسئول یکی از گروه های رزمنده: «در ماجرای خرمشهر رشادت برخی خواهران حتی از برادران بیش تر بود.»
«شهناز حاجی شاه» که چند روزی مهمان گروه ما بود، از نظر اخلاق، شهامت، عفاف و عزت نفس، اسوه ای کم نظیر بود. شجاعانه می جنگید و حتی در اوج درگیری ها، کسی تار مویی از وی ندید و کلامی جز سلام از او نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمی گشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا می شد. این بانوی مقاوم، سرانجام به آرزوی خود رسید و در جلو مقرّ همیشگی اش، مکتب القرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه با دوست خود «شهناز محمدی» بر اثر اصابت آتش دشمن به شهادت رسید و از برادرش حسین که چند روز بعد به این فوز نایل آمد، سبقت گرفت.»
«سهام طاقتی» می گوید: «مسئولیت تدارکات جبهه را به ما سپردند. مردم مدام می آمدند و اسلحه می گرفتند. روز دوم اعلام شد به سنگربندی و کوکتل مولوتف نیاز است؛ بلافاصله عده ای از خواهران برای سنگرسازی بسیج شدند. با اجرای آتش سنگین روی خرمشهر، خروج خانواده ها از شهر و ضرورت حضور گسترده برای مقابله با دشمن، از تعداد امدادگران مرد کاسته شد و خواهران میدان دار این فعالیت مشقت آور شدند.»
خواهر دیگری می گوید: «شب ها در سنگرها می خوابیدیم که نمناک بود و مارمولک های زیادی در آن ها دیده می شد. هر کسی وظیفه ی خود را انجام می داد و از مرگ هراسی نداشت و حتی به آن فکر نمی کرد. با تشدید آتش دشمن، خمپاره ای به محل تقسیم خواروبار اصابت کرد و همه چیز را به هوا فرستاد. عراقی ها همه جا را زیر آتش توپ و خمپاره گرفتند. از این روی، اعلام شد خواهران نباید در شهر بمانند که گرفتار متجاوزان بعثی می شوند و چون هر لحظه احتمال اسارت می رفت، موافقت کردیم برویم؛ اما قبل از رفتن، محل غنایمی را که در کمدها و زیر گونی ها مخفی کرده بودیم، به برادرها گفتیم و از شهر خارج شدیم (فرهنگ ایثار، 1382).»
منابع:
1. آشنایان ناآشنا(1376)، ج 3، تهران: کنگره ی نقش زنان در دفاع و امنیت.
2. روزنامه ی اطلاعات، 21 / 4 / 1385، ش 33674.
3. سیمای زن در کلام امام خمینی(1370)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم.
4. مطهری، مرتضی(1385)؛ آینده ی انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا.
5. نشریه ی فرهنگ و ایثار، 23 / 2 / 1382، ش6.
زنان سنگردار در نبرد خرمشهر